بزغاله من

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
(*حافظ شیرازی*)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با موضوع «"بزغاله"» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

I...I...I

از در رفتم داخل
سرو وضع درستی نداشتم، انگار تازه از بنایی اومده بودم (:
دو نفر داخل بودن
یکیشون خوابیده بود

کارمو توی اتاق انجام دادم و برگشتم
موقعی که خواستم درو باز کنم
صدایی شنیدم : اگه *** *** همه چیزو بهت میگم.
یک ثانیه مکث کردم، برگشتم سمت صدا و بهش نزدیک شدم
صدا از همون کسی بود که انتظار داشتم
یه نگاه به نفر بعدی انداختم، انگار خوابش خیلی سنگین بود
با اینکه میدونستم دارم خواب میبینم ولی آرزو میکردم به این زودیا بیدار نشم
دقیقا نمیدونستم چی میخواد بگه
مقابلش وایسادم  تا حرفاشو بشنوم :
من .. من .. من ...

 چشمامو باز کردم
ساعت هشت و پنج دقیقه صبح

حالا یه نفر این خواب منو تعبیر کنه
تا ساعتای بی خوابی من تغییر کنه

  • بزغاله من